امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تقدیم به فرشته کوچک خوشبختی

ولادت با سعادت پیامبر خاتم محمد(ص)

سلام به پسر گلم دیروز یعنی جمعه21/11/90 مصادف با ولادت حضرت محمد بود که حسابی بهمون خوش گذشت.. من و تو 2 روز خونه مامان جون بودیم...خاله آزیتا و دایی سیامک با بچه هاشونم بودن..... راستی یه خبر بعد از ٣ماه دیشب تا صبح خوابیدی... راستی مامان جون ومامان زهرا و بابایی و عمو محمدرضا بهت عیدی دادن....هوووووورا     حضرت محمد(ص)در عام الفیل به سال 570 میلادی در روز جمعه 17 ربیع الاول قدم به عرصه این جهان خاکی گذاشت.و با وجودش عالمی را از جهل و گمراهی نجات بخشید   او عرش نشینی بود که با فرش نشینان همراه گشت آنان را هم با خود به عرش میبرد ...
23 بهمن 1390

امیر مهدی و دوستهای جدید

سلام گلکم چند روز پیش چند تا مهمان عزیز داشتیم که من فراموش کرده بودم واست بنویسم حتما میگی مهمانها کی بودن عمه وپسرهاش از آبادان اومده بودن که چند روزی موندن پیشمون....خلاصه شما حسابی باهاشون مشغول بودی دختر عمه هم با 3قلوهاش هم اومده بودن....خونشون تهرانه....3قلوها 3ماه از شما بزرگترن..البته اونها زودتر از موعود بدنیا اومدن 2تاشون پسره یکیش دختر... منم از فرصت استفاده کردم عکس هاشونو واسه یادگاری گذاشتم   اینم آقا ارسلان و اردلان   اینم ارغوان و اردلان ...
20 بهمن 1390

امیر مهدی و حمام

سلام سلام عزیزکم قربونت برم دیروز یه مهمون عزیز داشتیم که یه روز کامل موند خونمون.... آره مامان جون بود منم از فرصت استفاده کردم دوتایی حمومت کردیم....آخه هنوز خیلی کوچولویی تنهایی نمیتونم حمومت کنم. اینم یه عکس بعد از حموم کردنت ...
20 بهمن 1390

خبرهای چند هفته اخیر

  سلام به تمام مامانها وفرشته کوچولوهاشون وسلام به نی نی کوچولوی خودم بلاخره بعد از هفته ها تونستم بیام و اتفاقهایی که افتاده بنویسم. آخه هنوزخیلی کوچولویی اجازه استراحت بهم نمیدی که بیام واست بنویسم... اول اینکه 2ماهگیت مبارک عزیز مامان       سه تا نی نی به جمع نی نی های فامیل اضافه شد.........یکیشون پسر ودوتاشون دختره ..... .آقاپارسا که  نوه عموی مامان میشه...از کرج اومده بودن منم از فرصت استفاده کردم رفتیم دیدن نی نی.....ماشالا پسر نانازیه....شما دوتایی تو یه روز به دنیا اومدین 5آبان پارسا ساعت 8صبح شما ساعت 6عصر خداحفظتون کنه... بعد از چند روز رفتیم دیدن اون دو تا نی نی...
19 بهمن 1390

امیر مهدی و نذری ماه صفر

    پسر گلم مامان زهرا هر سال روز وفات امام رضا (ع) شله زرد نذری درست میکنه شما اولین سالیه که در این نذری سهیم میشی فدات شم من و بابایی حسابی سر قابلمه شله زرد واسه سلامتی تو و همه نی نی ها دعا کردیم راستی امسال چون شما کوچو لو هستی و نزاشتی من درست کنم زن عمو زحمتشو کشید دستش درد نکنه اینم عکس شله زرد که واسه همسایه ها گرفتیم ...
19 بهمن 1390

راهنمای تغذیه کودک با شیر مادر

  سلام پسر گلم بابایی واسم یه کتاب خریده که اگه مشکلی راجع به شیر دادن دارم برطرف بشه منم تصمیم گرفتم بعضی از مطالبش رو تو وبلاگت بنویسم تا اگه مامانی مراجعه کرد استفاده کنه ...... حضرت علی (ع): هیچ شیری پربرکت تر از شیر مادر نیست                                          مزایای شیر مادر 1:ترکیب بیوشیمی شیر مادر: امروزه مقایسه ترکیب شیر مادر با سایر شیرها از نظر کازئین,لاکتوز,یا ...
19 بهمن 1390

امیرمهدی وهدیه هاش

    سلام پسر گلم عزیز دلم وقتی بدنیا اومدی فامیلهای مامانی وبابایی اومدن دیدنت و واست کادو آوردن..... البته بیشتر پول بهت دادن که حدود یک میلیون شد..... بابایی هم برات پس اندازشون کرد   حالا منم عکس چند تا از اونها رو واسه یادگاری برات میزارم دست همشون درد نکنه   بقیه رو در ادامه مطلب گذاشتم                   اینم کادو امید جووون پسمل خاله آزیتا   راستی بابایی هم واست یه دست لباس زمستونه خرید دستش درد نکنه وای چقدر قشنگه مبارک...
18 بهمن 1390

سیسمونی

سلام پسرکم ملوسک مامان عزیزم خیلی خیلی دیر به این فکر افتادم که سیسمونی هاتو تو وبلاگت واست بزارم البته راستشو بخوای یادمم بود ولی هم یه خورده تنبلیم میشد عکس بگیرم هم شما بهم اجازه نمیدادی.به هر صورت عکس مقداریشونو گرفتم چون خیلی هاشونو استفاده کردی دیگه نمیشد عکس گرفت.نی نی لالاتم خونه مامان جونه.در آخر دست مامان جون درد نکنه. عکسها تو ادامه مطلب هستن قربون لباسای نازت برم مامانی     فدات شم اینم کرییرت   اینم سرویس قابلمه هات هووووووووورا اینم کفشهات قربونت اینم لوازم بهداشتی اینم کم...
18 بهمن 1390

امیر مهدی و شب زنده داری

      عزیزک مامان امروز 3 ماه از اومدنت تو زندگی من وبابایی میگذره وای خدایا انگار همین دیروز بود که استرس زایمان داشتم خیلی زود گذشت قشنگم از وقتی که پا تو این دنیا گذاشتی تا الان هر شب بیدار میمونی و صبح میخوابی ....من که دیگه عادت کردم شبها تا صبح هم به تو میرسم هم فیلم نگاه میکنم ... بابایی صبح ها گیج و ویج میره سر کار....کارشم خیلی دوره 1ساعت تو راهه تا برسه.... اینها رو گفتم تا بدونی من و بابایی چقدر دوست داریم حالا ساعت تقریبا 7 عصره شما از ساعت 10 صبح خوابی.....فقط چند بار بیدار شدی بهت شیر دادم دوباره خوابیدی...هر کاری میکنم که روز نخوابی بجاش شب بخوابی نمیشه.... ...
17 بهمن 1390